زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
گریه کردم روضۀ سخت تو را یکسال و نیم زهر شد در کام من آب و غذا یکسال و نیم در شگفتم، من که با تو زنده بودم روز و شب زنده ماندم بیوجودِ تو چرا یکسال و نیم؟! هیچ جا حتی گلستان هم دلم را وا نکرد بعدِ تو هر چیز، دق داده مرا یکسال و نیم با سرِ تو سر شده روز و شبِ این سرنوشت پیش چشمم بودهای بر نیزهها یکسال و نیم «کاش میشد زودتر جانم شود تقدیم تو» بوده بر روی لب من این دعا، یکسال و نیم ابرِ باران زای چشمم لحظهای خشکی ندید مثل طوفان بود، این آب و هوا یکسال و نیم جسم من اینجاست، روحم در کنار قبر تو هم در اینجا بودم و هم کربلا، یکسال و نیم روز و شب صد بار مُردم من، در این یکسال و نیم بوده در تقویم من، این بدترین یکسال و نیم آه، از آن ساعتی که کربلایت سرخ شد سنگهای نینوا هم در عزایت سرخ شد تا که خونت ریخت بر روی زمینِ قتلگاه آسمان لرزید از داغت، برایت سرخ شد بعدِ تو روی حـرامیها به رویم باز شد صورت من از جسارت بینهایت سرخ شد دست و پای خواهرت از تازیانه شد کبود بعد از آنکه بین مقتل دست و پایت سرخ شد رفتی و شد خواهر تو همسفر با حرمله بهر هتک حرمت من اشکهایت سرخ شد روی نیزه بودی و نیزه برایت خون گریست خاکهای کوچهها هم در قفایت سرخ شد حال، از داغ تو آه و شیون من سرخ شد در غـم پیراهنت، پیـراهن من سرخ شد |